مقام معظم رهبری(حفظه الله):
مطمئنّاً به لطف پروردگار و به دعای ولیّ عصر(ارواحنا فداه) فردای ملّت ایران و کشور ایران از امروز به مراتب بهتر و بالاتر است. (1399/11/19)
***********
مقام معظم رهبری(حفظه الله):
ما نباید اجازه بدهیم ناامیدی وارد میدان بشود... مردم را باید امیدوار کنیم و این امیدواری، امیدواری کاذب هم نیست [بلکه] واقعیّت قضیّه همین است؛ یعنی واقعاً باید امید داشت، چون آینده، آیندهی خوبی است، آیندهی روشنی است. (1398/7/4)
***********
مقام معظم رهبری(حفظه الله):امروز سعی دشمن این است که ایمان دینی را تضعیف کند، امید را تضعیف کند، خوشبینی به آینده و به مدیریّت کشور را تضعیف کند؛ اینها چیزهایی است که روی آن دارند برنامهریزی میکنند، روی آن برنامهریزی میشود. [مثلاً] چه کار کنند که عقیدهی مردم این بشود که آیندهای ندارند، آینده بنبست است و در کوچهی بنبست قرار دارد؛ روی این برنامهریزی میکنند، برنامهسازی میکنند، در فضای مجازی و گاهی متأسّفانه در فضاهای رسمیِ خودِ ما اینها را بین مردم جوری پخش می کنند که مردم به این نتیجه برسند که راهها بنبست است، راهها خطا است یا به این نتیجه برسند که مسئولین کشور، مدیریّت کشور، بلد نیستند کشور را اداره کنند.هر کسی که مردم را از آینده ناامید کند برای دشمن دارد کار میکند؛ چه بداند، چه نداند. هر کسی ایمانهای مردم را تضعیف کند به سود دشمن دارد کار میکند؛ چه بداند، چه نداند. هر کسی مردم را نسبت به فعّالیّت و تلاش و برنامهریزیهای مسئولین کشور بیاعتقاد و بدبین بکند، دارد به سود دشمن کار میکند؛ چه بداند، چه نداند.(1401/3/31)
مقام معظم رهبری(حفظه الله):
دشمنان از فضای مجازی جور دیگر استفاده می کنند امّا شما جوان های عزیز این جوری از آن استفاده کنید: از فضای مجازی استفاده کنید برای امیدآفرینی، برای توصیهی به صبر، برای توصیهی به حق، برای بصیرتآفرینی، برای توصیهی به خسته نشدن، تنبلی نکردن، بیکاره نماندن و مانند اینها.(1399/12/21)
الگوی رفتاری پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)
1. حفظ آبروی مسلمان
هرکس پشت سر برادر دینی خود از آبروی او دفاع کند، بر خدا واجب است که او را از آتش دوزخ حفظ کند.
«خون و مال و آبروی مسلمان، بر مسلمان حرام است».
«شش چیز کارهای نیک انسان را نابود میکند؛ پرداختن به عیوب مردم، سنگدل بودن، پرستیدن دنیا، بی حیا بودن، آرزوی دراز داشتن و رها نکردن ستمگری»
«شما آیینه برادر خود هستید، اگر عیبی در او میبینید، آن را پاک کنید»
«هرکس مسلمانی را آزار دهد، مرا آزار داده است و هرکس مرا آزار دهد خدا را آزار داده است».
«هر که با مسلمانی تقلب کند، و یا به او ضرری بزند، و یا فریبش دهد، از ما نیست».
«هرکس سر راه مسلمانان را بگیرد و آزارشان دهد، لعنت کردن او بر آنها واجب میشود».
«روا نیست که مؤمنی به [برادر دینی خود] به تندی و از سر آزار نگاه کند».
«آیا میخواهید بگویم که آتش دوزخ در آینده بر چه کسی حرام است؟ بر کسی که نرم خو و خون گرم بوده و سخت گیر نباشد».
«خدا رحمت کند کسی را که هنگام فروختن [جنسی] سخت نگیرد و هنگام خریدن آسان بگیرد و وقتی که پول میگیرد ملاحظه کند و وقتی که جنس را میدهد سخت گیر نباشد».
«از ما نیست کسی که خدا روزی اش را زیاده کرده، ولی او بر خانواده اش سخت میگیرد».
«مؤمن سخت گیر نیست خوی لطیفی دارد، چندان که فکر میکنی او نادان است».
«فرزندان خود را احترام کنید و خوب به آنها ادب بیاموزید».
«برکت در بزرگان ماست. پس هر کس به کوچک ما رحم نکند و بزرگ ما را گرامی نشمارد از ما نیست».
«دانشمندان را گرامی بدارید، چرا که ایشان وارث پیامبرانند و هرکس گرامی شان بدارد، خدا و رسولش را گرامی داشته است».
«اموال شما به همه مردم نمیرسد، پس اخلاق خوب خود را در میان ایشان تقسیم کنید».
«چهار چیز است که با داشتن آنها بر نداریِ خود غم مخور: راستگویی، امانت داری، خوش اخلاقی و میانهروی در غذا خوردن».
«خداوند سه چیز را از فضایل والای اخلاقی میشمارد؛ اول آن که از ستم درگذری، دوم آن که کسی را که به تو چیزی نمیدهد، از بخشش خود بهرهمند کنی و سوم آنکه با کسی که از تو بریده، بپیوندی».
«پدر، هیچ مالی را بهتر از ادب به فرزند نمیدهد».
«خداوند اگر بخواهد بندهای را خوار کند، دانش و ادب را از او میگیرد».
«مردم، مثل معادن گوناگون هستند و دارای نژاد مختلف هستند و تربیت بد، مثل نژاد بد است».
«از انواع اسراف این است که هر چه میخواهی، بخوری».
«هر که در خرج کردن میانه روی کند، خدا او را بی نیاز میکند و هر که زیاده روی نماید، خدا فقیرش میکند و هرکس بزرگی بفروشد، خدا او را در هم میشکند».
«برترین صدقه، آشتی دادن دو نفر است».
«میان مردم آشتی برقرار کن، هرچند با سخنی دروغ باشد».
«بزرگترین افراد امت من کسانی هستند که نه چندان توانگرند که خود را گم کنند و نه چندان تنگدست که دست دراز کنند».
«وقتی خداوند عزوجل خیری را برای خانوادهای بخواهد، به ایشان فهم دین میدهد و کوچکانشان بزرگانشان را گرامی میدارند و [خداوند] در زندگی مدارایشان میبخشد و در خرجشان آنها را میانهرو میکند و گناهان ایشان را به آنها نشان میدهد تا توبه کنند و بازگردند و اگر برای ایشان چنین نخواهد، آنها را به خودشان وا میگذارد».
«سه چیز آدمی را هلاک میکند و سه چیز نجات میدهد. [اما] سه چیزی که هلاک میکند [عبارتند از:] بخلی که از آن اطاعت کنند، هوسی که مطیعش باشند و حالتی که آدمی از خود راضی باشد. و سه چیزی که نجات میدهد [عبارتند از:] ترس از خدا که در نهان و عیان باشد، مقتصد بودن که در تنگدستی و توانگری باشد، و عادل بودن که در همه حالات همراه انسان باشد».
«اگر سه چیز در برادرت دیدی، به او امیدوار باش: حیا، امانت و صداقت. و چون این سه چیز را ندیدی، امیدی به او مبند».
«برای من شش چیز را ضمانت کنید، تا من بهشت را برایتان ضمانت میکنم. وقتی سخن میگویید راست بگویید، چون وعده میدهید وفا کنید، چون امانتی به دستتان سپردند آن را ادا کنید، خود را از گناه نگاه دارید، چشم خود را حفظ کنید و دستانتان را از گناه بازدارید».
«سه چیز در هر که باشد منافق است، هر چند روزه بدارد، نماز بخواند، حج و عمره بگزارد و بگوید من مسلمانم: آن که چون حرفی میزند دروغ بگوید، چون وعده میدهد وفا نکند و چون امانت میگیرد خیانت کند».
دیروز دوشنبه جگر گوشه ام، محمد عزیزم در مسیر رفتن به حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) بر اثر سانحه تصادف پر کشید و آسمانی شد و با رفتنش داغ سنگینی بر دلم گذاشت. از خدا صبر از دوری اش را مسألت دارم و البته بیشتر برای مادرش که همیشه مونس و همراهش بود.
ان شاءالله تحت تربیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) به کمال رسیده از ما دستگیری کند.
حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای(حفظه الله):
نگذاریدقضیّهى فلسطین و قدس شریف و مسئلهى مسجدالاقصى به دست فراموشى سپرده بشود؛ سرویسهاى جاسوسى آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستى این را میخواهند. (1393/9/4)
پیامبر(صلىاللهعلیهوآله): یا عَلىُّ اِذا اَرَدْتَ اَمْرا فَاسْتَخِرْ رَبَّکَ ثُمَّ ارْضَ بِما یَخیرُ لَکَ تَسْعَدْ فِى الدُّنْیا وَالآْخِرَةِ؛ اى على! هرگاه خواستى کارى را انجام دهى از پروردگارت خیر بخواه و آنگاه به آنچه او خواست خشنود باش تا در دنیا و آخرت سعادتمند گردى.(میراث حدیث شیعه2/33/113)
**************
پیامبر(صلىاللهعلیهوآله):کانَ رَسولُ اللّهِ(صلىاللهعلیهوآله) جالِساً مَعَ اَصْحابِهِ ذاتَ یَوْمٍ فَنَظَر اِلى شابٍّ ذى جَلَدٍ وَ قُوَّةٍ قَدْ بَکَّرَ یَسْعى فَقالوا: وَیْحَ هذا لَوْ کانَ شَبابُهُ وَ جَلَدُهُ فی سَبیلِ اللّهِ تَعالى؟ فَقالَ(صلىاللهعلیهوآله) لا تَقولوا هذا، فَاِنَّهُ اِنْ کانَ یَسْعى عَلى نَفْسِهِ لِیَکُفَّها عَنِ الْمَسْاَ لَة وَ یُغْنیَها عَنِ النّاسِ فَهُوَ سَبیلِ اللّهِ، وَ اِنْ کانَ یَسْعى عَلى اَبَوَیْنِ ضَعیفَیْنِ اَوْ ذُرّیَّةٍ ضِعافٍ لِیُغْنیَهُمْ وَ یَکْفیَهُمْ فَهُوَ فى سَبیلِ اللّهِ و اِنْ کانَ یَسْعى تَفاخُرا وَتَکاثُرا فَهُوَ فى سَبیلِ الشَّیطانِ.
روزى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) در میان یاران خود نشسته بودند. چشمشان به جوانى چالاک و نیرومند افتاد که از صبحگاهان، تلاش مىکرد. یاران گفتند: واى بر او! چه مىشد اگر جوانى و چالاکىاش در راه خدا بود؟ پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) فرمودند: چنین نگویید. اگر او براى خود تلاش مىکند تا از مردم بى نیاز شود و نزد آنان دست دراز نکند، در راه خدا کار مىکند. اگر براى پدر و مادر ناتوان و یا فرزندان ناتوان خویش تلاش مىکند، تا آنان را بىنیاز و زندگىشان را اداره کند، کار او در راه خداست، ولى اگر براى ثروتاندوزى و فخر فروشى تلاش مىکند، کار او در راه شیطان است.(المحجّة البیضاء 3/140)
**************
امام على(علیهالسلام): لا تُنالُ نِعمَةٌ إلاَّ بَعْدَ أذىً؛ هیچ نعمتى جز با رنج و زحمت به دست نمىآید(مواعظ صدوق ص 77)
**************
امام صادق(علیهالسلام): ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَویَتْ عَلَیْهِ النِّیَّةُ؛ اگر اراده قوى باشد، هیچ بدنى براى انجام دادن کار، ناتوان نیست.(من لایحضرهالفقیه4/400/5859.)
**************
ابَرحریفی به نام آیت الله خامنه ای:
1- قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران در ژوئن 2010(25 خردادماه 1389) یعنی دقیقاً در سالگرد فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 صادر شد. هیلاری کلینتون(وزیر خارجه وقت آمریکا) درباره این قطعنامه گفت:« این تحریمها مهمترین تحریمهایی است که ایران تاکنون با آن مواجه شده است »! خبرنگار واشنگتنپست از او میپرسد «فکر نمیکنید که این قطعنامه علیه ملت ایران است و نه دولت ایران؟ مفاد قطعنامه نشان میدهد که فشارهای ناشی از آن بر ملت ایران وارد میشود و نه دولت». کلینتون نظر خبرنگار واشنگتنپست را رد نمیکند و فقط میگوید «به هر حال، این ملت ایران است که باید به نظام فشار بیاورد»!
2- ریچارد نفیو، معروف به معمار تحریم، در کتابش با عنوان «هنر تحریمها» به چگونگی تحریمها و اهداف متفاوت آن میپردازد. وقتی از او می پرسند منظورتان از واژه تحمیل درد که در جای جای کتابتان آوردهای چیست؟ این درد را باید حکومتها تحمل کنند یا مردم»؟ در پاسخ میگوید: «این بستگی به آن کشوری دارد که تحریم شده است و اینکه مردم کشور چه نقش و جایگاهی در نظام حکومتی کشورشان دارند. در برخی از کشورها مثل کرهشمالی و حتی روسیه باید درد را به دولت وارد کرد اما در مورد ایران [که حاکمیت آن مردمی است] باید مردم را هدف قرارداد».
3- تحریم علیه کشوری مانند ایران با ظرفیتها و امکانات فراوانی که دارد اگر چه بیتاثیر نیست ولی هرگز نمیتواند آنگونه که آمریکا و متحدانش انتظار دارند فلجکننده! باشد.
بخشی از دستاوردهای حیرتانگیز جوانان و فرهیختگان ایران اسلامی که در اوج تحریمها به دست آمده:
دومین کشور دارای توانایی ساخت دریچه قلب در جهان
دومین کشور در درمان تالاسمی با شیوه پیوند مغز استخوان
سومین تولیدکننده دکلهای انتقال برق
رتبه دهم جهانی در فناوری لیزر
مقام دوم جهان در زمینه تولید نانو دارو
چهارمین کشور در تولید اتانول در دنیا
رتبه سوم جهان در صنعت سدسازی
نهمین کشور دارای چرخه کامل فناوری فضایی
دومین کشور دارای فناوری تولید پهپاد رادارگریز
اولین کشور تولیدکننده صنعتی بیوایمپلنت
چهارمین قدرت موشکی جهان
جزو 10 کشور سازنده زیردریایی در جهان
تولیدکننده سریعترین اژدر رادارگریز در جهان
دارای مؤلفه استراتژیک خودکفایی در بنزین
پنجمین کشور برتر سازنده ربات انساننما
چهارمین کشور صاحب فناوری ساخت نیروگاه خورشیدی در جهان
اولین سازنده استارتر هواپیما در غرب آسیا
چهارمین قدرت دریایی جهان
4- به همین علت است که آمریکا برای ایجاد ترس از تحریمها نیاز به القای مصنوعی ترس از تحریم دارد و برای این منظور باید واقعیتها را تحریف کرده و وارونه جلوه دهد، چرا که به قول حکیمانه مقام معظم رهبری(حفظه الله): «به موازات تحریم دشمن، یک جریان تحریف هم هست؛ تحریف حقایق، واژگونه نشان دادن واقعیات؛ چه واقعیات کشور ما، چه واقعیات مرتبط با کشور ما؛ یکی، ضربه به روحیهی مردم است... یکی [هم] آدرس غلط دادن برای رفع مشکل تحریم... اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد؛ زیرا که عرصه، عرصهی جنگ ارادهها است؛ وقتی جریان تحریف شکست خورد و ارادهی ملّت ایران همچنان قوی و مستحکم باقی ماند، قطعاً بر ارادهی دشمن فائق میآید و پیروز خواهد شد.»(1399/5/10)
ریچارد نفیو(معمار تحریم) بعد از برشمردن نمونههایی از تحریمهای آمریکا علیه ایران تاکید میکند که فناوری ارتباطات نه فقط جزء تحریمها نبود بلکه برای صدور آن به ایران نیز اصرار زیادی داشتیم تا از این طریق، «مردم ایران تبعات سخت ایجاد شده برای اقتصاد کشورشان» را درک کنند! بخوانید: «درست همزمان با اعمال همین تحریمها، آمریکا توانایی شرکتها و دولت این کشور برای فروش فناوریهای مخابراتی به ایران را افزایش داد تا به عموم مردم ایران کمک کند(!) درک درستتری از تبعات سخت ایجاد شده برای اقتصاد کشورشان داشته باشند و ارتباط میان یکدیگر را افزایش دهند. در این زمینه مجوز فروش کلی در ماه می همان سال صادر شد».
5- رسانههای دشمن تابلوی کینهتوزی و دروغبافی علیه ایران و مردم آن را بر پیشانی خود دارند و در این سوی ماجرا نیز، نشریات زرد و سایتهای درپیتی و یا برخی از بیخیال لیبرالهای کاسهلیس عددی نیستند که از آنها کاری ساخته باشد. در این میان برخی از مسئولان محترم باید مراقب باشند در گفتار و رفتار و مواضع خویش -بیآنکه بدانند و بخواهند- تیغ فریب دشمن را تیز نکنند.
6- و بالاخره به مصداق: «بهتر آن باشد که سر دلبران.....گفته آید در حدیث دیگران»، این دو نمونه از میان صدها نمونه مشابه دیگر وصفالحال است:
یک) خانم کاندولیزا رایس(وزیر خارجه وقت آمریکا) درگفتوگو با رویترز میگوید:«رهبر ایران میتواند نقشههایی را که بهترین ذهنها با صرف بیشترین بودجهها در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفتهاند، با یک سخنرانی یکساعته خنثی کند».
دو) روزنامه آمریکایی یواسایتودی به نقل از اندیشکده آمریکن اینترپرایز مینویسد: «بزرگترین مشکل آمریکا در ایران حضور یک «ابر حریف» به نام آیتالله خامنهای است که نقشه راه را میشناسد و مردم به او اعتماد آمیخته با اعتقاد دارند».(1399/6/13-روزنامه کیهان، نسخه الکترونیکی با اندکی تلخیص-کد خبر195061)
گزیده بیانات مرحوم علامه مصباح یزدی(رحمه الله علیه):
مقام معظم رهبری(اید الله تعالی) در پیامی به جامعه اسلامی دانشجویان، به این نکته اشاره کردند که شما سربازانی با بصیرتی شبیه عمار، و استقامتی مانند مالک اشتر باشید. با وجود تربیت بسیاری از شخصیتها در محضر امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه در 25 سال قبل از خلافت و چه در دوران خلافت ایشان، بهدلیل دو ویژگی ممتازی که در وجود این دو شخصیت بود، از آنها نام میبرد. عمار(رضوان الله علیه) از کسانی بود که از همان سالهای نخستین همراه با پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه مهاجرت کرد؛ در حالیکه از دست کفار و مشرکان فرارکرده بود، پدر و مادرش را به شهادت رسانده بودند، و خود او را نیز شکنجه دادند تا به شهادت برسد؛ اما او تقیه و اظهار برائت از اسلام کرد و بعد از فرار از دست آنها، به مدینه آمد؛ ولی چون از این مسئله خیلی نگران بود، با نگرانی خدمت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مشرف شد و گفت من چنین کاری کردم، وضع من را چهطور میبینید؟ در این حال این آیه نازل شد: « إِلاَّمَنْ اکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بالإِیمَانِ»؛ نباید از کفار و مشرکان طرفداری کرد؛ مگر این که کسی از روی اکراه با آنها اظهار همراهی کند، درحالیکه دلش به ایمان مطمئن است؛ یعنی تردیدی ندارد و فقط برای خلاص شدن از چنگ دشمنان ابراز موافقت کند. حضرت این استنباط عمار را نوعی فقاهت نامیدند.
عمار در همان زمان، در بین اصحاب پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ممتاز بود؛ بهگونهای که همیشه سعی میکرد از جزئیترین حرکات و سکنات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تبعیت کند؛ تا آنجا که ایشان درباره او فرمود: خدا عمار را مشمول رحمت خودش قرار دهد، او را یک گروه سرکش به قتل خواهند رساند: تقتله الفئة الباغیه.(بحار الانوار، ج 18، ص 113) کسانی که این سخن را شنیده بودند، منتظر بودند تا ببینند این «فئه باغیه» چه کسانی هستند که عمار را به شهادت میرسانند؛ تا اینکه در جنگ صفین، عمار که پیرمردی حدوداً نود ساله بود، در سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) شرکت کرد و به دست اصحاب معاویه کشته شد. برخی از طرفداران و یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) که اندکی شبهه در دلشان بود، دریافتند برحقاند، و طرفداران معاویه «فئه باغیه» هستند، و این خود نوعی شکست برای آنها بهشمار میآمد... معمولاً در جنگ ـ آنهم جنگهای تنبهتن آن زمان که مردان جنگی میبایست نیرومند و قوی باشند ـ حضور یک پیرمرد نود ساله در جنگ مسئلهای استثنایی بود؛ چنین فردی تا چه اندازه میتواند در جنگ نقش داشته باشد؟ اما افتخار میکرد که در رکاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد، و آرزوی شهادت داشت، تا اینکه در نهایت نیز به شهادت رسید. این ویژگی نشان میدهد در هیچ شرایط و سنی نباید شانه از زیر بار تکلیف خالی کرد. وقتی دستور رهبر است، اگر یک پیرمرد نود ساله هم احساس کند حضورش میتواند نقشی در پیروزی حق داشته باشد، نباید از پذیرش تکلیف خودداری کند و بگوید ما دیگر پیر هستیم و کارمان گذشته است...
آن کسی که در عمل نقش بسیار مؤثری در حمایت از امیرالمؤمنین(علیه السلام) و پیروزی سپاه اسلام داشت، مالک اشتر بود... با اینکه بیشترین نقش را در سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حمایت از ایشان بر عهده داشت، بسیار متواضع و به دور از تظاهر و خودنمایی بود... علامه حلی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب رجال خود... درباره مالک اشتر میگوید برای او همین بس که وقتی خبر شهادت او در راه مصر به حضرت علی(علیه السلام) رسید، ایشان خیلی ناراحت شدند و فرمودند: کانَ لی کما کُنتُ لِرَسولِالله(زرکلی، اعلام، ج 5، ص 259.)منزلت مالک اشتر نسبت به من، مثل منزلت من نسبت به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بود... چرا مقام معظم رهبری خطاب به دانشجویان فرمودند: شما چنین سربازانی برای اسلام باشید. البته ایشان روی ویژگی «استقامت» مالک اشتر تأکید کردند؛ اما ضروری است در اینباره مطالبی را بیان کنیم... وقتی از اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه و آله) یاد میکنیم، منظور این نیست که همه آنها همتراز بودهاند؛ درباره اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام) نیز به همین صورت است... برخی رهبر میخواهند برای آنکه حرفشان را بپذیرد و خواستههایشان را عمل کند؛ اما عدهای هم رهبر میخواهند برای اینکه پایشان را جای پای او بگذارند؛ اصلاً شیعه یعنی کسی که پایش را جای پای معصوم بگذارد.
بههرحال، همه کسانی که به نام اصحاب، از پیروان و یاران بودند، در یک سطح نبودند و تفاوتهای کلی با هم داشتند؛ به تعبیری ساده، برخی بهصورت اتفاقی مسلمان، یا پیرو امامی شده بودند... برای مثال، در زمان خلیفه اول، عدهای به خاطر ندادن زکات، مرتد شدند و خانوادههای خود را نیز مرتد کردند و از دین برگشتند. در بین شیعیان نیز چنین افرادی پیدا میشدند؛ عدهای شناخت کافی از ائمه(علیهم السلام) نداشتند؛ نه میدانستند که اینها منصوب از طرف خدایند، و نه اینکه اطاعت از ایشان واجب است به طوری که همه چیز را در اختیار او قرار دهیم و هیچ نوع رفتاری، غیر از آنچه آنها میگویند، نداشته باشیم؛ این مراتب ضعیف ایمان است که کم و بیش در ما نیز وجود دارد... سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله لبنان به من میگفت شما خیال نکنید که ما در حزبالله لبنان منتظریم تا مقام معظم رهبری امری بفرمایند و اطاعت کنیم؛ ما وقتی بدانیم ایشان چیزی را دوست دارند، با تمام وجودمان میکوشیم به آن عمل کنیم؛ حتی اگر هیچ دستوری هم به ما نداده باشند. نمونه کامل چنین پیروی از امیرالمؤمنین(علیه السلام)، مالک اشتر بود... مالک اشتر مردی جوان، قوی و شجاع بود؛ حتی در شجاعت، عبادت، تواضع و اخلاص نیز شبه علی(علیه السلام) بود؛ یعنی واقعاً نمونه یک آینه تمامنما از شخصیت علی(علیه السلام) بود... یعنی شجاعت مالک بهاندازهای بود که وقتی میخواستند از او تعریف کنند، میگفتند اگر شهر کوفه را هم پر از جمعیت کنید، مالک بهتنهایی حریف همه آنهاست... شجاعت، تواضع و سادهزیستی او مثالزدنی بود... خداوند وعده داده است کسانی که او را یاری میکنند، یاری رساند. این مسئله، خود عاملی برای استقامت است و کسی که با این رویکرد به میدان آید، هیچگاه از میدان فرار نخواهد کرد. پس ایمان قوی و اخلاص در عمل، یکی از ویژگیهای شخصیتی مالک اشتر بود...
مالک بهخوبی و با اعتقاد کامل میدانست...که بنیامیه برای حذف بنیهاشم توطئهها و نقشههای زیادی به کار میبردند؛ نقشههای مختلفی را در طول 25سال به شکلهای مختلف عملی کرده بودند. در این میان، دو کشور شام و مصر اهمیت فوقالعادهای داشتند... این دو کشور در فاصله دورتری از مرکز اسلام بودند و بهخاطر این دوری، آشنایی چندانی با آموزهها و حقایق اسلام نداشتند، بنیامیه بر آن بود که این دو کشور را در اختیار خود بگیرد و بنیهاشم را از بین ببرد. به همین دلیل، بعد از داستان کربلا بلافاصله به مدینه حمله کردند، خون مردم را حلال کردند و حتى به دختران و زنان مسلمان تجاوز کردند. مالک این چیزها را تحلیل میکرد و میفهمید؛ اما مسلمانهای ساده میگفتند مسلمان، مسلمان است؛ بنیامیه هم پسرعموهای بنیهاشم هستند؛ اینها همه از قریش هستند؛ چه فرقی برای ما میکند که اینها باشند یا آنها؛ همه اینها نماز میخوانند... به همین دلیل، یک روز با کسی که طرفدار بنیامیه بود بیعت میکردند و روزی دیگر، با فردی دیگر از جبهه مقابل؛ یعنی برای این توده کممعرفت و بیفرهنگ، خیلی فرق نمیکرد در کدام جبهه حضور داشته باشند؛ اما مالک از کسانی بود که میتوانست عمق ریشههای حرکتها را تحلیل کند و بفهمد منشأ آنها کجاست و اینها درصدد چه هستند و پیروی از علی یعنی چه؛ در عین حال که مصالح اسلام را میسنجید و نمیخواست در داخل دولت اسلامی شورش و بههمریختگی پیش آید تا دشمن سوء استفاده کند...
دیگر ویژگی خاص مالک اشتر، بصیرتش بود که مقام معظم رهبری نیز بسیار روی این واژه تأکید میکنند؛ اما ما هنوز هم درست به کنه این حقیقت پی نبردهایم و آنطور که وظیفهمان است، برای کسب آن نکوشیدهایم و قدرش را هم نمیدانیم. از نشانههای بصیرت او این بود که فریب تقدسمآبیهای خوارج را نمیخورد؛ آنها غالباً رنگهای زرد و پیشانیهای پینهبسته داشتند، به قرّاء و حافظان قرآن مشهور بودند؛ اما مالک که انسانی درشتهیکل، قوی، در شمایل یک فرمانده لشکر و خوش قدو قواره بود، به اینها بها نمیداد و میگفت اینها سطحی هستند و خود او بیشتر به بصیرت معنوی و عقلانی اهتمام داشت؛ تا اینکه داستان حکمیت پیش آمد. هنوز بسیاری از ما از جنگ صفین، و اینکه چه کسانی درگیر جنگ بودند و چند نفر کشته شدند، اطلاع کافی نداریم... بههرحال، این جنگ بسیار عجیب بود؛ جنگی که در آن هر دو طرف به نام اسلام میجنگیدند، هر دو طرف هنگام ظهر در صف نماز جماعت میایستادند و به فرماندهشان اقتدا میکردند. این جنگ مدت زیادی طول کشید و بیش از صدهزار نفر در آن کشته شدند... مورخان آوردهاند که در این جنگ، در یک شبانهروز ـ که شب آن لیلة الهریر و روز آن یوم الهریر بود ـ بیش از 36 هزار نفر کشته شدند. در چنین موقعیتی مالک وقتی میدید که بسیاری از یارانش در حال کشته شدن هستند ـ زیرا آنها تجربه و شجاعت جنگی مالک را نداشتند ـ به گریه افتاد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی دیدند مالک گریه میکند، گفتند: «ما یُبْکیکَ یا مالک؟»؛ چه چیزی موجب گریه تو شده است؟ «لا اَبکَی الله عَینَیک»؛ خدا چشمان تو را نگریاند؟ مالک گفت: آقا میبینم اینها به شهادت میرسند و به بهشت میروند؛ ولی من از بهشت محروم هستم. امام(علیه السلام) فرمود: «اَبْشِر بِخَیر»؛ بشارت باد بر تو به خیر؛ مژدهای دادند که تو به خواستهات میرسی. مالک کسی بود با این قدرت و با این شهامت، آنهم در چنین جنگی که وقتی دشمن نام او را میشنید، لرزه بر اندامش میافتاد. وقتی مالک میگفت «هل من مبارز»، کسی بیاید با من بجنگد، بسیاری از شجاعان شام میلرزیدند و جرئت نمیکردند با او مواجه شوند؛ اما چنین کسی گریه میکند و میگوید میبینم اینها دستهدسته به بهشت میروند و من جاماندهام. از سوی دیگر، وقتی لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آستانه پیروزی قرار داشت و در لشکر معاویه آثار شکست ظاهر میشد، عمروعاص دستور داد قرآنها را سر نیزه کنید و بگویید ما با شما جنگ نداریم و هر چه قرآن میگوید عمل میکنیم؛ این قرّاء و حافظان قرآن با پیشانیهای پینهبسته، دست از جنگ کشیدند! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من قرآن ناطقم، اینها حیله است؛ اما گوش ندادند و گفتند ما با قرآن نمیجنگیم. کار به آن جا رسید که گفتند به مالک بگو برگردد، «والا قَتَلْناک نَقْتُلُک کَما قَتَلنا عُثمان»؛(ابن اعثم، الفتوح، ج 3، ص 186) همانطور که عثمان را کشتیم، تو را نیز میکشیم! بگو مالک برگردد، ما با قرآن نمیجنگیم! مالک به امام(علیه السلام) پیغام داد اگر یک ساعت به من مهلت دهید، کار را تمام میکنم. امام(علیه السلام) فرمود: اگر میخواهی علی را زنده ببینی برگرد! یعنی مالک هم آنقدر بصیرت داشت که فریب نمیخورد، و هم وقتی امام(علیه السلام) با قاطعیت فرمود برگرد، گفت حال که شما میفرمایید، چشم.
پس ایمان، اخلاص، تواضع، شهادتطلبی، و در نهایت اطاعت از رهبری، مجموعه ویژگیهای تشکیلدهنده شخصیت مالک اشتر است. اینکه مقام معظم رهبری میفرمایند شما چنین سربازانی باشید، یعنی بکوشید این ویژگیها را در خودتان کسب کنید تا بتوانید در راه حق استقامت داشته باشید و فریب مذاکرات دشمنان و پیشنهاد صلح و... را نخورید؛ آنها هیچگاه دلشان به حال شما نخواهد سوخت. بهترین شگردهایشان این است که در نهایت قرآن را سر نیزه میکنند؛ الان میگویند بعد از مارکسیسم، بزرگترین دشمن ما در این عصر اسلام است؛ اما شاید روزی برسد که بگویند ما اسلام را قبول داریم، اما آن روز هم نباید فریب آنها را بخوریم. باید اهداف آنها را شناخت، باید دید پشتپرده با هم چه صحبتهایی میکنند و چه قولهایی به هم میدهند.
مجموع اینها در داشتن بصیرت، ایمان و تقوا خلاصه میشود. اگر این عناصر در کسی جمع شد، حتی اگر یک نفر هم باشد، میتواند کار یک لشکر را انجام دهد: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ»(بقره/249) نباید به این فکر کرد که تعداد آنها چند میلیون بیشتر از ماست. این عددها و آمارها معیار نیست؛ ایمانها را در یک کفه بگذارید، ببینید کدام کفه سنگینتر است. اینجا کمیت ملاک نیست؛ از اینرو، به کمیت و تعداد زیاد آنها نگاه نکنید، دنبال کیفیت باشید. این جمعیتها در روز واقعه پراکنده میشوند؛ آن کسی میماند که با ایمان قوی دل به خدا سپرده باشد و انگیزهاش اطاعت خدا و پیروزی حق باشد؛ نه از کمی جمعیت خودش و نه از کثرت دشمن بهراسد؛ بلکه به وعده خدا دلگرم باشد و از رهبری اطاعت کند، که مورد رضایت خدا و امام زمان(عجل الله فرجه الشریف) است.
گزیده بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در دیدار با روحانیون خراسان شمالی
این که یک آقائى در یک گوشهاى عبایش را بکشد به کول خودش، بگوید من به کارهاى کشور کار ندارم، من به نظام کار ندارم، افتخار نیست؛ این ننگ است.روحانى باید از وجود یک چنین نظامى که پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامى است، با همهى وجود استقبال کند. مراجع تقلید کنونى، مکرر متعددىشان به بنده گفتند که ما تضعیف این نظام را به هر کیفیتى حرام قطعى میدانیم... حوزههاى علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند، براى نظام کار کنند، براى نظام دل بسوزاند، در خدمت تقویت نظام حرکت کنند... بنابراین حوزههاى علمیه نمیتوانند سکولار باشند. اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.
نظام، مرتبط و متصل و همزاد است نسبت به روحانیت. اگر روحانیت نبود، شما بدانید این نظام تشکیل نمیشد؛ این انقلاب پیروز نمیشد...این را من از روى اعتقاد و با استدلال میگویم: اگر جامعهى روحانیت نبود، این انقلاب پیروز نمیشد؛ تا صد سال دیگر هم پیروز نمیشد. روشنفکران سیاسى ما که بعضىشان هم آدمهاى خوبى بودند، دلسوز هم بودند - همه، آدمهاى ناراه و منحرفى نبودند - توانائىاش را نداشتند، مقبولیت نداشتند، در بین مردم نفوذ نداشتند، نمی توانستند بر دلهاى مردم حکومت کنند. آن که می توانست اولاً از حیث سطح، تمام کشور را فرا بگیرد، ثانیاً از حیث عمق و تأثیر، تا اعماق دلها نفوذ کند، روحانیت بود؛ که همه جا بود.
بنده یک وقتى در اوائل انقلاب، این آیهى شریفهى سورهى نحل را خواندم: «وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ * ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاس»(نحل/69-68)گفتم بله، این جوانهاى طلبه مثل زنبورهاى عسل رفتند بر روى گلهاى معرفتى که از بیان امام روئیده بود، نشستند تغذیه شدند، بعد راه افتادند به سرتاسر کشور، به مردم عسل دادند، به دشمنان نیش زدند؛ هم عسل، هم نیش؛ نیش و نوش با هم. از هیچ دستهاى، از هیچ حزبى، از هیچ جمعیت دیگرى غیر از روحانیت، این کار برنمىآمد...
مبانى فکرى را هم باز خود روحانیون آماده کردند. امثال شهید مطهرى، امثال علامهى طباطبائى و بزرگانى از این قبیل، مبانى فکرىِ مستحکم را آماده کردند... در کشور ما آن سخن قاطعى که توانست تفکرات مارکسیستى را مثل پنبهاى حلاجى کند، به هم بزند و باد هوا کند، فرمایشات مرحوم مطهرى بود...
من سفارش می کنم که کانون هاى فرهنگى - هنرى مساجد را فراموش نکنید... بنشینید فکر کنید، مطالعه کنید و سخنى که متناسب با نیاز آن جوانى است که آنجا حضور پیدا میکند، فراهم کنید. مطالعه کنید. کتابهائى وجود دارد که میشود از این کتابها استفاده کرد. کتابهائى هست؛ بروید بپرسید، تحقیق کنید از کسانى که اهلش هستند. خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى- هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید. با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا... ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد؛ داشته باشد. بعضى از همین هائى که در استقبالِ امروز بودند...خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها می گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمان هاست. او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص هاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند.
گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم آیا تو چنان که می نمائى هستى؟(خیام/رباعی86)
ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید...
آنهائى که درسشان یک قدرى پیش رفته، لباس روحانیت بپوشند؛ اما بدانند لباس طلبگى پوشیدن، بار سنگینى است. این عمامهى چند سیرى که شما روى سرت می گذارى، خیلى سنگین است. به مجردى که دیدند شما عمامه دارى، سیل سؤال و اشکال و اینها وارد میشود. اگر آنچه که نمیدانى، گفتى نمیدانم، بعد رفتى آن را تحقیق کردى و دانستى و احیاناً آمدى به او گفتى، این خوب است؛ اما اگر آنچه که نمی دانى، به شکل غلط جواب دادى، یا چون نمی دانستى، عصبانى شدى که چرا این را از من سؤال کرد، این دیگر خوب نیست. اگر بناست آدم اینجور باشد، نبودن بهتر است.
امامت جماعت در مساجد را محترم بشمارید، مهم بشمارید. کسانى که شایستگى دارند، امامت مساجد خیلى مهم است. در هر وعدهى نماز، یا لااقل در هر شبانهروزى یک وعدهى نماز، با مردم حرف بزنید و افکار را باز کنید. با ذکر حقایق دین و مناقب ائمه (علیهمالسّلام) دلها را روشن کنید؛ دلها روشن میشود.(1391/7/19)
شهید سید حسن نصرالله در بیانات مرحوم علامه مصباح یزدی(رحمه الله علیهما):
چند مرتبه توفیق شرفیابی خدمت مجاهد عظیمالشأن حضرت سیدحسن نصرالله صلواتاللهعلیه را داشتهام. آنچه موجب شد که من در برابر این بنده صالح خدا احساس حقارت کنم، ایمانی بود که در این مرد یافتم و نظیرش را کمتر در کسی مشاهده کردهام. یک نمونه را عرض میکنم تا یادآوری باشد؛ چون ذکر محبوبْ خودش مطلوب است. بعد از شهادت مجاهد عظیمالشأن «عماد مغنیه» برای عرض تسلیت خدمت ایشان مشرف شدم. قبل از اینکه خدمت ایشان برسم، احساسم این بود که وقتی ایشان را میبینم در حالت حزن و اندوه و گرفتگی باشد و من فکر میکردم با چه زبانی به ایشان تسلیت بگویم. وقتی خدمت ایشان رسیدم، دیدم چهرهای بانشاط و خندان دارند و خیلی سرحال هستند؛ آن چیزی که فکر کرده بودم بگویم، برای هنگامی بود که با شخصی محزون و مصیبزده مواجه میشدم. وقتی ایشان را با این بشاشت دیدم، دست و پایم را گم کردم و دیگر نمیدانستم چه بگویم. به هر حال، تسلیتی خدمت ایشان عرض کردم. وقتی ایشان با همان لب خندان فرمود «این یک موهبت بزرگ الهی برای ما بود» من بیشتر تعجب کردم؛ چون به هر حال میدانستم که این سردار رشید چه موقعیتی در حزبالله و لبنان، و چه مقامی نزد خدا و نزد بندگان صالح خدا دارد. ما شهادت ایشان را فاجعهای بزرگ تلقی میکردیم؛ اما ایشان فرمود این یک موهبت الهی برای ماست. بعد با لبخند بیشتری فرمود: میترسم اگر حکمتهایی را که خداوند در شهادت ایشان قرار داده بود بگویم، کسانی تصور کنند من در شهادت ایشان شریک بودهام. آن چیزهایی را هم که میدانم، نمیتوانم بگویم. همین اندازه به شما بگویم که شهادت ایشان برای ما بسیار ارزشمند و یک موهبت الهی بود .
حقیقتاً من بعد از هفتاد و چند سال درس خواندن و آشنایی با قرآن و حدیث و معارف اهلبیت علیهم السلام، در برابر این ایمان آب شدم. این چه ایمانی است؟ چه معرفتی است؟ شما بهتر از من میدانید که شهید عماد مغنیه برای سید حسن نصرالله چه موقعیتی داشت. از دستدادن ایشان چه قدر سخت و سنگین و مصیبت عظیمی بود؛ اما در مقابل ایمانی که به خدا و معرفتی که به حکمتهای الهی داشت، خدا هم مزه آن را به او چشانده بود از الطاف الهی به ایشان است که چنین معرفتی را خدا به ایشان داده است که بتواند در مقابل چنین مصیبتی صبر کند. کمتر کسی است که چنین مصیبتی به او وارد بشود و چنین صبر کند. اگر کسانی نمیدانند چه مصیبتی است، باید مقداری بیشتر درباره موقعیت حزبالله و موقعیت این سردار رشید در آن جمعیت مطالعه کنند اما ایشان اینچنین راضی به رضای خداست و با لبخند و با شادی، میگوید موهبت الهی است و چقدر این کار حکمت داشت و چقدر برای ما و هدف ما مفید بود. حقیقتاً من احساس حقارت کردم. ما چه میگوییم و او چه معرفت، ایمان و فداکاریای دارد.
ویژگی دیگری که در شخصیت این سید موجب اعجاب بنده است وبه ایشان برای این معرفتش غبطه میخورم ، ارادتی است که به مقام معظم رهبری حفظهاللهتعالی دارد. مثل یک سرباز ساده در مقابل یک فرمانده خیلی عظیم، به ایشان ارادت دارد و کاملاً تسلیم اوامر ایشان است. سید حسن نصرالله میفرمود نه تنها هر وقت ایشان امری بکنند با تمام وجود اطاعت میکنیم، هر جا هم احتمال بدهیم که موجب رضایت ایشان باشد، با تمام وجود تلاش میکنیم. این گونه معرفت، ارادت و اطاعت در برابر فرمانده، موهبتی الهی است که خدا به همه کس نمیدهد. ما انسانها مبتلا به انانیت هستیم؛ خودمان را در مقابل دیگران چیزی حساب میکنیم؛ به این آسانیها در برابر دیگران تسلیم نمیشویم؛ آن وقت چنین شخصیتی که اگر کسی بگوید مشهورترین و محبوبترین شخصیت روی زمین است گزاف نگفته است، در مقابل کسی که اطاعتش را واجب، و او را ولیامر مسلمین میداند، مثل یک سرباز ساده اطاعت امر میکند. اینها همه نور الهی است که خدا در دل این مرد تابانده است و ما نمیتوانیم آن را ارزشیابی کنیم. ما هفتاد سال زحمت میکشیم. اندکی آشنا میشویم و حاضر میشویم مقداری دستورهای خدا را اطاعت کنیم و از بعضی خواستههایمان بگذریم؛ اما کسی که از دوران نوجوانی تمام هستیاش را فدای خدا و دین خدا کرده، حالا که مردی است و سی سال از آن دوران گذشته ، خدا چنین نورانیت، قدرت، شجاعت، شهامت، عزت ایمان و معرفتی به ایشان عطا میکند که هر کدام از اینها برای امثال بنده که بیش از شصت سال عمرم را در حوزه گذراندهام، مایه غبطه است. این است که با کمال خضوع از راه دور عرض میکنیم که السلام علیک یا بن رسول الله، نصرک الله نصراً عزیزا، و فتح لک فتحاً یسیراً و ایدک بروح منه.(1388/11/29)
**************
من به محبت سید حسن نصرالله به خدا تقرب میجویم و امیدوارم این حب سبب نجات من در روز قیامت باشد.
کسی که این صفت را داشته باشد در ولایت ائمه فانی میشود. این سلسله ولایت، یعنی ولایت خدا در درجه اول، ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در درجه دوم، ولایت ائمه علیهمالسلام در درجه سوم، ولایت نائب امام در این عصر (حضرت آیتالله خامنهای اداماللهظله) و ولایت ولیاش سید حسن نصرالله بر همه ما واجب است. (1390/10/25)
**************
خالصانه عرض میکنم که از نعمتهای خاص خداوند به این حقیر بعد از نعمت محبت و دوستی ائمه طاهرین و امام خمینی(ره)، محبت و دوستی امام و پیشوا آیتالله خامنهای و ولی الله و یار امام زمان، آقای سید حسن نصرالله است.
هیچ اصل فکری و اعتقادی به مانند اصل ولایت نمیتواند سبب وحدت باشد و به همین خاطر همگی باید حول این محور حرکت کرده و آن را تقویت کنیم و اگر رهبر حزب الله لبنان متواضعانه خود را سرباز کوچک امام خامنهای میداند به دلیل اعتقاد او به اصل ولایتفقیه است.
از شما میخواهم در صورت زیارت آقای حجت الاسلام سید حسن نصرالله از جانب من دست ایشان و در صورت امکان پای ایشان را ببوسید.(1389/12/22-دیدار با جمعی از طلاب لبنان)