گزیده بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی درباره حوادث اخیر:
از صدر اسلام تا کنون حوادثی وجود داشته که از آنها به عنوان «فتنه» یاد شده است. جریان مسجد ضرار در زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، داستان سقیفه و جنگهای جمل و صفین و نهروان، همه از جمله این حوادث بودهاند.
بصیرت در فتنهها گوهر گرانبهایی است که میزان آن در افراد مختلف متفاوت است و باید خدا را شاکر بود که در رأس هرم نظام، رهبری قرار دارد که بصیرت وی بیش از همه مدعیان است.
اما کسانی به نوعی در مقابل رهبری قرار گرفتند که خود را با بصیرت میدانند و مدعی هستند که هوش، تجربه سیاسی و عملی بیشتری داشته و با مراکز علمی و فرهنگی ارتباط دارند؛ اما چگونه باید فهمید چه کسی بصیرت دارد؟
پایه اصلی بصیرت تفکر است و انسان باید بینشی عمیق نسبت به مسائل داشته باشد؛ چرا که در مقابل نظام اسلامی توطئهگرانی قرار دارند که خواستههای خود را در زیر لایههایی پنهان کرده و با فریب مردم قصد رسیدن به اهداف خود را دارند. با وجود چنین افراد مکاری در مقابل ما، باید مراقب باشیم و به لایههای زیرین حوادث توجه داشته باشیم و این کار بدون بینش و تفکر عمیق ممکن نیست.
هر چند تفکر لازمه بصیرت است، اما تفکر تنها کافی نیست؛ زیرا طرف مقابل نیز که شومترین نقشهها را طراحی میکند، اهل تفکر است؛ اما نمیتوان گفت چنین کسانی بصیرت دارند. عنصر دیگر بصیرت، استفاده صحیح از این ابزار است.
برای داشتن فکر صحیح، قرآن راهی را به ما یاد داده که در همه زمینهها کارگشاست و آن استفاده از معلومات و یقینیات برای حل مجهولات و مشکوکات است. همانگونه که در حل معادلات ریاضی باید با استفاده از معلومات به مجهولات رسید، در حوادث اجتماعی نیز باید چنین رفتار کرد.
در حوادث اخیر هر فرد منصفی با تحلیل این حوادث و اقدامات فتنهگران و آشوبگران متوجه نقطه مشترکی در همه آنها می شود و آن اینکه نوک پیکان حمله در همه این جریانات به سوی ولایت فقیه نشانه رفته بود و دشمن قصد تضعیف ولایت فقیه را داشت.
از همان اوائل انقلاب نیز عدهای مباحثی چون نحوه نظارت شورای نگهبان، افزایش اختیارات رئیس جمهور و... مطرح کردند تا جایگاه ولی فقیه تضعیف شود. امروز نیز میبینیم که همه تبلیغات دشمنان در رسانههای مختلف برای تضعیف روح اسلام و جایگاه ولایت فقیه است.
در زمان امام راحل(رحمه الله علیه) نیز چون دشمن از اسلام سیلی خورده بود، ولایت فقیه به عنوان نماد اسلامی بودن این نظام مورد هجمه قرار گرفته و هدف، تضعیف و نابودی اصل ولایت فقیه بود. امام(رحمه الله علیه) نیز به خوبی این مسأله را متوجه بودند که چنین تبلیغاتی بر علیه شخص امام(رحمه الله علیه) نبود و بارها نسبت به آن تذکر دادند.
گویا روح امام خمینی(رحمه الله علیه) در کالبد رهبری دمیده شده است و ایشان نیز همچون امام خمینی(رحمه الله علیه) با شجاعت تمام به وظیفه الهی خود عمل می کند.
اگر همه ثروت عالم به ولی فقیه بخشیده شود تا دست از هدف خود بردارد، هر گز چنین نخواهد کرد یا اگر همه با اسلام و مصالح جامعه اسلامی مخالفت کنند او دست از آرمان الهی خود برنخواهد داشت همانگونه که در زمان امام خمینی(رحمه الله علیه) مواردی بود که هیچ یک از نزدیکان امام (رحمه الله علیه) با نظر ایشان موافق نبودند، اما امام خمینی(رحمه الله علیه) آنچه درست تشخیص میداد را اجرا کرد و بعدها همه متوجه شدند که نظر ایشان درست بوده است.
دشمنان هر شخصی را در هر پست و مقامی میتوانند به گونه ای تطمیع یا تهدید کنند، اما تنها شخصی که قابل تطمیع و انحراف نیست ولی فقیه است، زیرا مقام او مقامی الهی است که هیچ کس قدرت نصب و عزل او را ندارد، چرا که اگر ولی فقیه، خلاف احکام اسلام عمل کند خود به خود منعزل میشود و حتی اعلام مجلس خبرگان رهبری نیز به منزله عزل وی نیست بلکه خبر دادن از منعزل شدن وی است. پس این مقام، مقامی الهی است که فقط در راه اسلام حرکت کرده و تطمیع و انحراف او معنا ندارد.
از آنجایی که اسلام تبدیل به کفر نمیشود و از سویی رهبری را نیز نمیتوان منحرف کرد و وی تا پای جان از اسلام دفاع خواهد کرد. با همه امکانات و ابزار و متخصصین خود وارد شدند تا شخصیت رهبری را محدود کنند، چرا که ایران خاری در چشم دشمنان است و شرق و غرب اعتراف دارند تا رهبری هست، نمی توان ایران را از مسیر خود منحرف کرد.
اگر افرادی معدود در ردههای بالا به خاطر حب مقام دست به چنین فتنههایی زدند، بی شک در ردههای پایینتر عدهای به خاطر بیبصیرتی گرفتار این حوادث شدند.
گاهی در جبهه باطل نقاط حقی وجود دارد و گاهی نیز در جبهه حق نقاط ضعفی وجود دارد، اصلا معنای فتنه همین است که باطل با پوششی از حق ظاهر میشود ولی فرد بابصیرت باید با دقت حق را از باطل شناخته و فریب پوشش آن را نخورد و متوجه اصل آن باشد.
گاهی انسان قوه تفکر دارد و حق را نیز از باطل تشخیص میدهد، اما در برخورد با حوادث ابتدا انسان از روی خواست دل قضاوت میکند و بعد به توجیه آن میپردازد و یا به خاطر تعارفات و رفاقتها به گونهای دیگر قضاوت میکند، در این صورت باز نمیتوان گفت فرد بابصیرت است، و از اینجا مشخص میشود که عدهای هرچند قوه تفکر داشته، باهوش هستند و حق را از باطل تشخیص میدهند، اما از آنجا که انگیزه حقیقتطلبی را ندارند، فاقد بصیرتند، افرادی مانند معاویه اینگونهاند که هوششان در جهت مقاصد شیطانی بهکار میافتد.(1388/11/1)