سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در مصیبتها چون آزادگان شکیبایى باید و یا چون نادانان فراموش کردن شاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
دشمن ، رهبر ، امام زمان ، ولایت ، فلسطین ، نصرالله ، بصیرت ، اسرائیل ، حائری ، خامنه ای ، چشم ، حضرت مهدی ، زینب ، شهادت ، شیعه ، صهیونیست ، امام ، جمل ، جنگ ، پرچم ، آمریکا ، ایران ، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، معصومه ، غزه ، مصباح ، یهود ، فاطمه ، فتنه ، گوش ، عمار ، مذاکرات ، مزدور ، مسجدالاقصی ، مسلمان ، عید قربان ، عیدغدیر ، عیسی ، غذیر ، غربال ، غربی ، لباس ، مالک ، ماهواره ، متوسلیان ، مجازی ، محرومیت ، محک ، مدینه ، مدیون ، فدا ، فرانسه ، فرج ، فردا ، فرمانده ، فضای ، فضیلت ، فطر ، فقیه ، فهوی حسین ، فیض ، قدس ، قربانی ، قم ، گذشته ، گرگ ، گرم ، گل ، گوسفند ، کار ، کاسه ، کاندولیزا رایس ، کربلا ، کردار ، کریمه ، کشور ، کشیش ، کنارکشیدن ، کودتا ، کوفه ، کوفی عنان ، معاویه ، غش ، یزید ، مغنیه ، مقلد ، ملت ، ملی ، ملکی تبریزی ، مناجات ، مندرس ، مومن ، ناصبی ، ناقابل ، ناقص ، نصر ، نصرانی ، نعمت ، نفس ، نماز جمعه ، نیرو ، هسته ای ، همت ، همسر ، وحدت ، ورزش ، امام علی (علیه السلام) ، امامزاده ، امنیت ، امید ، امیرالمومنین ، انتظامی ، انصاف ، انقلاب ، ایرانی ، اینترنت ، بازی ، بقیه الله ، بلاکش ، بهشت ، آملی ، آینده ، ابوالفضل سپهر ، اتل متل ، اتوبوس ، اروپا ، اسارت ، استقامت ، اسلامی ، اطاعت ، اعضا ، الاقصی ، الگوی رفتاری ، 22بهمن ، 25 ، آبرو ، آپارتمان ، آسمان ، پسر ، پهلو ، پهلوی شکسته ، پیاده ، پیامبر اسلام ، پیشرفت ، تابستان ، تاول ، تجربه ، تحریم ، تحمیلی ، ترس ، تصادف ، تعلقات ، تفرقه ، تفسیر ، تقابل ، تلاش ، تلویزیون ، توپ ، توطئه ، ثروت ، جانباز ، جبهه ، جگرگوشه ، جنگ نرم ، جهاد ، جوانان ، چادر ، جمهوری اسلامی ایران ، امام رضا(علیه السلام) ، حاضر ، حاکم ، حجاب ، حجه الله ، حرام ، حریف ، حریم ولایت ، حزب الله ، حسام پور ، حسن ، حسن زاده ، حسنین ، ضرار ، ضرب لگد ، طوفان ، ظرف ، عاشق ، عاشورا ، عبور ، عجله ، عرفات ، عرفه ، عزت ، عقربه ، علم ، علما ، علی ، عماد ، شیعیان ، صاحب ، صفین ، صنوبر ، شهبازی ، شهدا ، شهر ، شهید ، شوال ، شورش ، ستارگان ، سحر ، سقیفه ، سنگر ، سنی ، سیلی ، سیم ، سیه رو ، شبکه ، شترفتنه ، شجاعت ، شمع سوزان ، حماس ، حوزه ، خار ، خاردار ، چیت سازیان ، خانواده ، خمینی ، روانی ، روزه ، روزی ، روستا ، روشنگری ، ریچارد نفیو ، زهرا ، زیبا ، دغدغه ، دفاع ، دهه فجر ، دیدار ، دینداری ، رادیو ، راه کار ، ربط ، رحمت ، رحیم ، رسانه ، رشد ، رفسنجانی ، رمضان ، رندان ، رهبان ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :59
بازدید دیروز :30
کل بازدید :74918
تعداد کل یاداشته ها : 72
103/9/11
6:40 ص

باور کن! باور کن که رفته ام. باور کن که تنها مانده ای. باور کن که بی فاطمه شدی. این را باور کن!

باید باور کنی و می دانم که حق داری اگر باور نکنی.

من هم باور نکرده ام، آن روز را که تو آمدی و در کنارم نشستی و گفتی که چرا سلام مرا جواب نمی دهی! و چقدر برایم سخت بود. در دریای چشمان طوفانی تو غرق بودم و بغض گلویم را می فشرد که در دل هزار بار سلامت را جواب می دادم تا بدانی هنوز هستم...

هستم که دست مجروحم را به کمک دست دیگرم بالا بیاورم و اشک را از چشمان دریایی تو که برخاک قبرم می ریزد، پاک کنم.

هنوزهستم تا سرم را به دست بگیری و درد دل کنی ومن پهلویم درد بگیرد و رویم نشود که به تو بگویم...

علی من! مولای من! من فاطمه ام... همان فاطمه ای که همراه تو بود. حتی آنگاه که از مهاجر و انصار کمک می خواستی و صد افسوس که آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشی سپردند و حتی یک بار هم سری به تأثر تکان ندادند تا دلت آرام شود.

علی جان، رفیق خوب تنهایی هایم!

امشب که باز پیشم آمده ای، دیگرمی خواهم بگویم... فقط به تو! که شبها از درد پهلوی شکسته خوابم نمی برد ولی حتی یک بار هم صدایم در نیامد تا احساس غربت نکنی وتنهایی ات بیشتر نشود.

همسر عزیزم! من خوشبخت ترین زن دنیا بودم، چون تو را داشتم. من بهترین همسر عالم را داشتم. من مظلوم ترین و تنهاترین همسر عالم را داشتم. تو امیر مؤمنان بودی اما جاهلان این را نمی فهمیدند.

از هر چه دلت گرفت، از هر که دلت شکست با فاطمه ات بگو. همسر خوبم! سینه مجروح زهرا همیشه از آن توست و صندوق دار اسرار غربتت.

می دانی چرا مرگ فاطمه ات این قدرها به تاخیر افتاد؟ به خاطر تو... به خاطر تویی که تنها شدی.

تویی که امشب زانوهایت تا شده اند و کنار قبر من نشسته ای و انگار فراموشت شده که حسین، خوابش نبرده است و زینب مادری می کند و تو... تو تنهای تنها، هم ناله چاه و نخلستانی!

حق داری، حق داری که با دستانت برخاک مزارم چنگ زنی.

ماه هم حق دارد که چهره اش را از تو بپوشاند و خاک قبرم را تاریک کند و نگذارد کسی اشکهای تو را ببیند.

حق داری، «حق» با توست و «تو» با حق هستی.

پسر عمو وجود تو مایه آرامش فاطمه است.

علیِ من، گریه کن! اما نه برخود که بر من؛بر فاطمه ات که بی علی است، که بی تو است.

همسفر زندگی ام!

آن روز حتی سلمان و مقداد را هم به کمک نخواستم تا ثابت کنم که با پهلوی شکسته و با دست مجروح و صورت نیلی هم نباید دست ازدامان امامِ زمانِ خود کشید، نباید حریم ولایت را بی دفاع گذاشت.

«تنها» دفاع کردم تا همه بدانند که در آن کوچه یک نفر هم به کمک من و تو نیامد.

صورتم را از نگاهت پوشاندم تا مبادا احساس شرم کنی ،مبادا غصه بخوری. پهلوی شکسته ام را از چشم زینب پوشاندم و اشکهایم را از چشمان حسنین(علیهم السلام).

 آن شب حتی ام کلثوم هم کنارم نشست و پیشانی ام را بوسید. چشم باز نکردم و گذاشتم فکر کند که مادر آرام خوابیده است و توانسته مادر را غافلگیر کند.اما تو همه چیز را فهمیدی. این را از نگاهت دانستم، از زود به خانه آمدنت و تا دیر وقت بیدار ماندنت.

از نگاههای نگران و مضطربت، از نوای «أمن یجیبت» و از چشم های عذر خواهت که با زبان بی زبانی می گفت: «اینها همه اش به خاطر من است »!

عزیزم! علی جانم! فاطمه ات کتک خورد اما اینها همه به خاطر تو بود.

علی جانم! علی جان!

دوست دارم تا صبح بر مزارم باشی اما باید بروی که امشب حسین بهانه مرا گرفته است و تا تو نروی آرام نمی گیرد و زینبم کوچکتر از آن است که آرامش کند.

همسرم! امام مظلومم! برو دست خدا به همراهت.

برو مهربانِ فاطمه تا سحر چیزی نمانده است!