گل با همه گلبرگ ها زیباست، نه پرپر.
از زینب کبری(سلام الله علیها) در موقع اسارت سؤال شد که این حادثه را چطور دیدی؟ جواب داد: به خدا همه چیز زیبا بود. او همه چیز را کنار هم می بیند. شما اگر یک مجموعه زیبا را برش برش کنید و آن را تکه تکه نگاه کنید، زیبا نیست. یک گل، وقتی همه اجزایش را با هم می بینیم، زیباست ولی پرپر شده ی آن ناراحت کننده است. حضرت زینب (سلام الله علیها) می گوید، من همه چیز را کنار هم گذاشتم و کلّ تصویر را می بینم که می گویم، زیباست. آن بزرگوار از چه زاویه ای نگاه می کند به صحنه عاشورا که زیبایی می بیند؟ قطعا از زاویه ای بالاتر از زمان حال است، مثل هواپیمای نقشه برداری که یک زاویه دید کلّی به دست می دهد.(آیت الله حائری شیرازی)
آیت الله العظمی بهاء الدینی(رحمة الله علیه):«بعد از امام اگر بشود به کسی اعتماد کرد این سید(آیت الله خامنه ای) است.کسی که ما به او امیدواریم آقای خامنه ای است باید به او کمک کرد که تنها نباشد.وقتی در مورد جانشین امام خمینی از ایشان می پرسند، پاسخ می دهند: «البته هیچ کس حاج آقا روح الله نمی شود، ولی آقای خامنه ای از همه به امام نزدیک تر است. کسی که ما به او امیدواریم آقای خامنه ای است.»
**************
**************
علامّه حسن زاده آملی: گوششما باید به فرمان رهبر باشد؛ چون گوش ایشان به فرمان حضرت خاتم انبیاست. ما ایشان را که دوست داریم، چون گوششان به فرمان جناب حضرت خاتم است.
در نماز جمعه عرض کردم: چون این بزرگوار دوست دار خدا هست ما او را دوست داریم. این انقلاب را دوست بدارید. این رهبر عظیم الشأن تان را دوست بدارید.
عالمی، عالمی، رهبری، مؤمنی، موحّدی، سیّاسی، دینداری، رهبری، انسان ربّانی، پاک، منزّه، کسی که دنیا شکارش نکرده؛ من داعی ندارم که از کسی...
این نعمت عظمی را، که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبری ولیّ ، وفیّ، الهی ... الان این تکلیف شرعی ماست، این انسجام ما. مبادا عزیزان، آقایان، مبادا، این مباداها را توجه داشته باشید، مبادا، آقایان، اول انقلاب یادتان هست؟ چند فرقه برخاستتند، که می خواستند کشور را تجزیه کنند، حواستان جمع باشد. مبادا این وحدت ما را، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور علوی را، مبادا این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند.
خدایا به حق پیغمبر و آل پیغمبر، سایه ی این بزرگمرد، این رهبر اصیل اسلامی، حضرت آیت الله، آیت الله معظم، خامنه ای عزیز را مستدام بدار. و الهی آمین، الهی آمین، الهی آمین، به عدد کلماتت آمین. (سایت علّامه حسن زاده آملی)
علامه حسنزاده آملی، جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب میکنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه میفرمایند این کار را نکنید. علامه حسنزاده میفرمایند: اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمیکردم.
این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا میکند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیتالله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسنزاده فرمودهاند: حسنزاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه). (سایت تبیان به نقل ازکتاب پرتویی از خورشید، علی شیرازی ص 33 )
**************
حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّد احمد خمینی: « حضرت امام بارها از جنابعالی به عنوان مجتهدی مسلم و بهترین فرد برای رهبری نام برده اند. انتخاب شایسته و بسیار خدا پسندانه حضرتعالی باعث شادی تمام دوستداران اسلام و انقلاب اسلامی در جهان گردید . حضرتعالی از چهره های درخشان انقلاب اسلامی ایران بوده و همواره مورد تأیید و تکریم امام عزیزمان بوده اید.
امام صادق(علیه السلام) پس از تلاوت این آیه فرمود: «أولئک کانوا قوما بین عیسى و محمّد و ینتظرون محمّد(صلى الله علیه و آله)»؛ این علماى مسیحى و راهبان گروهى بودند که در زمانى میان حضرت عیسى(علیه السلام) و حضرت محمّد(صلى الله علیه و آله) زندگى مىکردند و منتظر آمدن پیامبر اسلام بودند.(تفاسیر نورالثقلین و عیاشی)
زمانه عجیبی است، برخی مردم امام گذشته را عاشقند اما حاضر را نه! می دانی چرا؟ امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر می کنند اما امام زمان را باید اطاعت کنند و فرمان ببرند.(نقل از شهید سید مرتضی آوینی)
توضیح حجت الاسلام و المسلین عالی:
ائمه هر کدام به تناسب زمانشان یک مأموریتی داشته اند. یکی مأموریتش صلح بوده، یکی جنگ بوده، یکی کار تبلیغی و فرهنگی بوده، یکی هجرت بوده، هر کدام به اقتضای زمان مأموریتی داشته اند، بعضی ها عاشق امامی هستند که مأموریتش تمام شده و از اوکاری نمی خواهند. امام حاضر از او کار می خواهد. امام حاضر الآن یک مأموریتی دارد که از او توقع دارد. امام گذشته باید برایش اشک ریخت، سینه زنی کرد و...
مؤمن آن کسی است که ببیند امام حاضرش از او چه چیزی می خواهد. الآن ما در زمان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هستیم، باید ببینیم امام زمان از ما چه می خواهد. [چه انتظار و چه توقعی دارد]آن کسانى که می خواهند وحدت ملت ایران را به هم بزنند، کى ها هستند؟ بدانید که اینها عوامل دشمنند؛ یا خودشان از متن دشمن دارند حرف می زنند، یا سرانگشت دشمنند؛ برو برگرد ندارد.آن کسى که نداى تفرقه ى بین شیعه و سنى را سر میدهد و به بهانه ى مذهب، میخواهد وحدت ملى را به هم بزند، چه شیعه باشد و چه سنى، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. گاهى بعضی ها مزدور دشمنند و خودشان نمی دانند. خیلى از این مردم بیچاره ى بى خبرِ سلفى و وهّابى که بوسیله ى دلارهاى نفتى تغذیه می شوند تا بروند در اینجا و آنجا عمل هاى تروریستى انجام بدهند - در عراق یکجور، در افغانستان یکجور، در پاکستان یکجور، در نقاط دیگر یکجور - نمی دانند که مزدور دشمنند. آن مرد شیعى هم که می رود به مقدسات اهل سنت اهانت میکند و دشنام میدهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند که چه می کند. من عرض می کنم: عوامل اصلى دشمنانند. بعضى از این سرانگشتان - هم در بین اهل سنت، هم در بین شیعه - غافلند، نمی دانند و نمی فهمند چکار می کنند؛ نمی دانند براى دشمن دارند کار میکنند.
چند سال قبل از این، در منطقه ى کُردى، یک عالم روشن بین در نماز جمعه سخنرانى کرد. گمانم قسم خورد - اینجور به ذهنم است، چون سالها گذشته است - گفت واللَّه آن کسانى که مى آیند پیش شیعه، بغض و کینه ى سنى را در دل او وارد می کنند و می روند پیش سنى، بغض و کینه ى شیعه را در دل او وارد می کنند، اینها نه شیعه هستند، نه سنى؛ نه شیعه را دوست دارند، نه سنى را دوست دارند؛ با اسلام دشمنند. البته نمی دانند؛ خیلی هاشان نمی فهمند و این مایه ى تأسف است که چرا نمی فهمند. امروز این جماعت وهّابى و سلفى، شیعه را کافر می داند؛ سنى محب اهل بیت را هم کافر می داند؛ سنىِ پیرو طریقه هاى عرفانى و قادرى را هم کافر می داند! این فکر غلط از کجا سرچشمه می گیرد؟ همه ى مردم شیعه در سراسر دنیا، مردم سنى شافعى در شمال آفریقا، یا مالکى در کشورهاى آفریقائى مرکزى - که اینها محب و دوستدار اهل بیتند؛ طریقه هاى عرفانى اینها به اهل بیت منتهى می شود - کافرند؛ چرا؟ چون به مرقد حسین بن على در قاهره احترام می گذارند و مسجد رأس الحسین را مورد تقدیس قرار می دهند؛ به این جهت اینها کافرند! شیعه که کافر است؛ سنى سقّزى و سنندجى و مریوانى هم اگر با طریقه ى قادرى یا نقش بندى ارتباط داشته باشد، او هم کافر است! این فکر، چه فکرى است؟ چرا با این فکر غلط و شوم بین برادران مسلمان اختلاف ایجاد بشود؟ به آن شیعه اى هم که از روى نادانى و غفلت، یا گاهى از روى غرض - این را هم سراغ داریم و افرادى را هم از بین شیعیان می شناسیم که فقط مسئله شان مسئله ى نادانى نیست، بلکه مأموریت دارند براى اینکه ایجاد اختلاف کنند - به مقدسات اهل سنت اهانت می کند، عرض می کنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعى است و خلاف قانونى است.(1388/2/22)
**************
قدر این هم دلى ها و همراهى ها و صمیمیت ها را همه ى ما باید بدانیم؛ چون بار سنگینى بر دوش همه ى ما وجود دارد. مسئولیت، مسئولیت بزرگى براى یکایک آحاد ملت ایران در این دوران است. و بخصوص کسانى که از علم و آگاهى و دین و شریعت بیش از دیگران مطلعند.
براى یک رزمنده بزرگترین خطر این است که جهت گیرى را گم کند؛ نداند دشمن کجاست، دوست کجاست. اگر ندانست دشمن کجاست و دوست کجاست، آنوقت ممکن است به طرف دوست آتش کند؛ به خیال اینکه دارد به طرف دشمن آتش می کند. اینها خیلى خطرناک است. بعضى از ما به طرف دوستانمان آتش می کنیم، خیال می کنیم به طرف دشمن داریم آتش می کنیم! بعضى از ما غفلت می کنیم از اینکه ایجاد اختلاف مذهبى، نقشه و طرح دشمن است براى اینکه ما را مشغول به خودمان کند. غفلت می کنیم؛ همه ى همت یک شیعه می شود کوبیدن سنى، همه ى همت یک سنى می شود کوبیدن شیعه. خوب، این خیلى تأسف آور است. و دشمن این را می خواهد.
ببینید، در قضیه ى حمایت از فلسطین - این یک مثالى است می خواهم بزنم - هیچ کشور و هیچ دولتى به گرد جمهورى اسلامى نرسید. این را همه ى دنیا تصدیق کردند. جورى شد که بعضى از کشورهاى عربى از ناراحتى دادشان بلند شد، گفتند ایران دارد براى مقاصد خود اینجا تلاش میکند! البته فلسطینى ها به این حرف اعتنائى نکردند. از جمله در قضیه ى غزه - در این جنگ بیست و دو روزه ى چند ماه قبل - جمهورى اسلامى در همه ى سطوحش؛ از رهبرى و ریاست جمهورى و مسئولین گوناگون و مردم و تظاهرات و پول و کمک و سپاه و غیره، همه در خدمت برادران فلسطینىِ مظلوم و مسلمان قرار گرفتند. در بحبوحه ى این حرفها، یک وقت دیدیم که ویروسى دارد تکثیر مثل می کند؛ دائم می روند پیش بعضى از بزرگان، بعضى از علماء، بعضى از محترمین، که آقا! شما دارید به کى کمک می کنید؛ اهل غزه ناصبى اند! ناصبى یعنى دشمن اهل بیت. یک عده هم باور کردند! دیدیم پیغام و پسغام که آقا، می گویند اینها ناصبى اند. گفتیم پناه بر خدا، لعنت خدا بر شیطان رجیمِ خبیث. در غزه مسجد الامام امیرالمؤمنین على بن ابى طالب هست، مسجد الامام الحسین هست، چطور اینها ناصبى اند؟! بله، سنى اند؛ اما ناصبى؟! اینجور حرف زدند، اینجور اقدام کردند، اینجور کار کردند. نقطه ى مقابلش هم هست: یک عده بلند شوند بروند قم، لابلاى کتابهاى شیعه را نگاه کنند، ببینند کجا اهانت به مقدسات اهل سنت است، از او عکس بگیرند، بیایند تو محافل سنى پخش کنند، ببینید آقا! این کتابهاى شیعه است. یا یک گوینده ى نادان، غافل یا مغرضى روى منبر نسبت به مقدسات اهل سنت حرف مهمل و بدى بزند؛ این را نوار کنند، سى دى کنند، بروند اینجا آنجا پخش کنند: بگویند ببینید آقا! این شیعه است. این را به او بدبین کنند، او را به این بدبین کنند. این معنایش چیست؟ «و تذهب ریحکم» یعنى چه؟ یعنى همین دیگر. وقتى اختلاف پیدا شد، وقتى تفرقه پیدا شد، وقتى نسبت به هم سوءظن وجود داشت، وقتى یکدیگر را خائن دانستیم، طبیعى است که با هم همکارى نخواهیم کرد. همکارى هم اگر بکنیم، با هم صمیمى نخواهیم بود. این همان چیزى است که آن دشمن دنبال اوست. هم عالم شیعه، هم عالم سنى، باید این را بفهمند، این را درک کنند. بدیهى است دو تا مذهب در برخى از اصول، در برخى از فروع با هم اختلاف دارند؛ البته در بسیارى هم با هم اتحاد دارند. اما اختلاف به معناى دشمنى نیست. فتاواى فقهاى شیعه در مواردى صد و هشتاد درجه با هم اختلاف دارد. فتاواى ائمه ى اهل سنت در مواردى بسیار با همدیگر اختلاف دارد؛ اما لزومى ندارد وقتى اختلاف دارد، انسان به همدیگر بدگوئى کنند و فحش بدهند. خیلى خوب، او مذهبش این است، آن هم مذهبش این است...[یکى از حاضرین در جلسه این شعر را قرائت کرد:ال النّبىّ ذریعتى، و هم الیه وسیلتى، ارجو بهم اعطى غدا، بید الیمین صحیفتى]بله، اهل سنت همین است. یعنى هیچکس نباید خیال کند که اهل بیت پیغمبر مخصوص و متعلق به شیعه اند؛ نه، مال همه ى دنیاى اسلامند. چه کسى است که فاطمه ى زهرا(سلام اللَّه علیها) را قبول نداشته باشد؟ چه کسى است که حسنین(علیهماالسّلام) سیّدا شباب اهل الجنّة را قبول نداشته باشد؟ چه کسى است که ائمه ى بزرگوار شیعه را قبول نداشته باشد؟ حالا یکى او را امام و واجب الاطاعه و مفروض الطاعه می داند، یکى نمی داند؛ اما قبولشان دارند. اینها حقایقى است، باید اینها را فهمید، باید اینها را نهادینه کرد. بعضى البته این را نمی فهمند، متحرک به تحریک دشمن می شوند. در حالى که خیال می کنند که کار درست را انجام می دهند. «قل هل ننبّئکم بالاخسرین اعمالا. الّذین ضلّ سعیهم فى الحیاة الدّنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صنعا»؛(کهف/103و104)خیال می کنند کار خوب می کنند، غافل از اینکه دارند براى دشمن کار می کنند. این خصوصیتِ زمان ماست.(1388/2/23)
اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداکار
اتل متل بچهها
که اونارو دوست دارن
آخه غیر اون دوتا
هیچ کسی رو ندارن
مامان بابا رو میخواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه
وقتی که از درد سر
دست میذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش میده به بچههاش
همون وقتی که هرچی
جلوش باشه میشکنه
همون وقتی که هرچی
پیشش باشه میزنه
غیر خدا و مادر
هیچکسی رو نداره
اون وقتی که باباجون
موجی میشه دوباره
دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم
بابام میون کوچه
افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد
شوهرمو بگیرین
مامان با شیون و داد
میزد توی صورتش
قسم میداد بابارو
به فاطمه، به جدش
تو رو خدا مرتضی
زشته میون کوچه
بچه داره میبینه
تو رو به جون بچه
بابا رو کردن دوره
بچههای محله
بابا یه هو دوید و
زد تو دیوار با کله
هی تند و تند سرش رو
بابا میزد تو دیوار
قسم میداد حاجی رو
حاجی گوشی رو بردار
نعرههای بابا جون
پیچید یه هو تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم
مامان دوید و از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گریه میگفت
کشتند بچههارو
بعد مامانو هلش داد
خودش خوابید رو زمین
گفت که مواظب باشین
خمپاره زد، بخوابین
الو الو کربلا
پس نخودا چی شدن؟
کمک میخوایم حاجی جون
بچهها قیچی شدن
تو سینه و سرش زد
هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا
چشماشو بست و جون داد
بعضی تماشا کردن
بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابام
فقط امروزو دیدن
سوی بابا دویدم
بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون
هی به خودم پیچیدم
درد غربت بابا
غنیمت َنبرده
شرافت و خون دل
نشونههای مرده
ای اونایی که امروز
دارین بهش میخندین
برای خندههاتون
دردشو میپسندین
امروزشو نبینین
بابام یه قهرمونه
یهروز به هم میرسیم
بازی داره زمونه
موج بابام کلیده
قفل در بهشته
درو کنه هر کسی
هر چیزی رو که کشته
یه روز پشیمون میشین
که دیگه خیلی دیره
گریههای مادرم
یقه تونو میگیره
بالا رفتیم ماسته
پایین اومدیم دروغه
مرگ و معاد و عقبی
کی میگه که دروغه؟
ابوالفضل سپهر
****************
اتل متل یه بابا ...
اتل متل یه بابا
که اون قدیم قدیما
حسرتشو مى خوردن
تمومى بچه ها
اتل متل یه دختر
در دونه باباش بود
هر جا که بابا مى رفت
دخترش هم باهاش بود
اون عاشق بابا بود
بابا عاشق اون بود
به گفته رفیقاش
بابا چه مهربون بود
یه روز آفتابى
بابا تنها گذاشتش
عازم جبهه ها شد
دخترُ جا گذاشتش
چه روزهاى سختى بود
اون روزهاى جدایى
چه سالهاى بدى بود
ایّام بى بابایى
چه لحظه سختى بود
اون لحظه رفتنش
ولى بدتر از اون بود
لحظه برگشتنش
هنوز یادش نرفته
نشون به اون نشونه
اونکه خودش رفته بود
آوردنش به خونه
زهرا بهش سلام کرد
بابا فقط نگاش کرد
اداى احترام کرد
بابا فقط نگاش کرد
خاک کفش بابارو
سرمه تو چشاش کرد
هى بابارو بغل کرد
بابا فقط نگاش کرد
زهرا براش زبون ریخت
دو صد دفعه صداش کرد
پیش چشاش ضجّه کرد
بابا فقط نگاش کرد
اتل متل یه بابا
یه مرد بى ادعا
مى خوان که زود بمیره
تموم خواستگارا
اتل متل یه دختر
که بر عکس قدیما
براش دل مى سوزونن
تمومى بچه ها
زهرا به فکر باباش
بابا به فکر زهرا
گاهى به فکر دیروز
گاهى به فکر فردا
یه روز مى گفت که خیلى
براش آرزو داره
ولى حالا دخترش
زیرش لگن مى ذاره
یه مى گفت دوست دارم
عروسیتو ببینم
ولى حالا دخترش
میگه به پات مى شینم
مى گفت برات بهترین
عروسى رو مى گیرم
ولى حالا مى شنوه
تا خوب نشى نمیرم
وقت غذا که مى شه
سرنگ ور مى داره
یه زرده تخم مرغ
توى سرنگ مى ذاره
گوشه لُپ باباش
سرنگ و مى فشاره
براى اشک چشماش
هى بهونه میاره
«غصه نخور بابا جون
اشکم مال پیازه»
بابا با چشماش مى گه
خدا برات بسازه
هر شب وقتى بابارو
مى خوابونه توى جاش
با کلى اندوه و غم
میره سر کتاباش
حافظُ بر مى داره
راه گلوش مى گیره
قسم مى ده حافظُ
خواجه بابام نمیره
دو چشمشُ مى بنده
خدا خدا مى کنه
با آهى از ته دل
حافظُ وا مى کنه
فالُ و شاهد فال
به یک نظر مى بینه
نمى خونه، چرا که
هر شب جواب همینه
دیشب که از خستگى
گرسنه خوابیده بود
نیمه شب چه خواب
قشنگى رو دیده بود
تو یک باغ پر از گل
پر از گل شقایق
میون رودى بزرگ
نشسته بود تو قایق
یه خرده اون طرفتر
میان دشت و صحرا
جایی از اینجا بهتر…
بابا سوار اسبه
مگه میشه محاله…
بابا به آسمون رفت
تا پشت یک در رسید
ابوالفضل سپهر
مادر موسی(علیه السلام)، ایشان را در صندوقی گذاشت و به آب داد. بالاخره مادر است؛ به مجرد اینکه آب، یک مقدار این صندوق را بُرد، دلش خالی شد! قرآن میگوید: «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِ مُوسى فارِغاً» دل مادر موسی(علیه السلام) خالی شد. «إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ» چیزی نمانده بود که بگوید صندوق را بگیرید، بچه من درونش هست. همه عملیات لو می رفت و ضایع می شد. بعد قرآن میگوید: «لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ». ببینید؛ اول ربط، بعدش ایمان. میگوید قلب او را مربوط کردیم (ربطنا) تا از مؤمنین باشد. ربطِ به ولایت، اساس ایمان است. اگر ربط، قطع بشود، ایمان از بین میرود. هرچه هست در این «ربط» است. این ربط است که به انسان شجاعت میدهد. این ربط است که به انسان قدرت ایستادگی و ایثار میدهد. چند کشور به نمایندگی از یک میلیارد مسلمان، 42 سال قبل با اسرائیل جنگیدند و کم آوردند و عقب نشستند. تکه هایی از کشورشان را از دست دادند. چرا؟ چون «ربط» نبود؛ «ولایت» نبود. اینکه حزب الله میگوید ما افتخار میکنیم که جزء حزب ولایت فقیه هستیم یعنی «ربط». این ارتباط با رهبری است. اگر این ارتباط باشد، انسان، نوع آوری، شکوفایی، قدرت تربیتی و همه چیز دارد. ولی اگر این ربط قطع بشود، همه اینها از بین می رود. من از نظر خِلقتی، از همه برادر و خواهرهایم کم حوصله تر بودم. در دوره دبیرستان هم گاهی که مسئلهای خلاف طبعم اتفاق میافتاد، اصلاً از خانه میگذاشتم و میرفتم بیرون! اما وقتی حکم امامت جمعه را از امام دریافت کردم، خدا به من حوصله داد؛ صبر داد. تا جایی که آیت الله گیلانی یک وقتی که در مجلس خبرگان گزارشهایی [از شیراز] شنیده بود، به شوخی به من گفت: «سبحانک ما اعظم حِلمُک»!! تعارف آخوندی کرد. خب، این حلم من نبود. این نتیجه «ربط» بود. آنها هم که در جبهه، در مقابل بمبارانها، موشکبارانها، توپها، خمپاره ها استقامت میکردند و دست و پا می دادند، هرچه داشتند از برکت این ربط بود. این ربط است که حزب الله را بر اسرائیل پیروز کرد. حماس هم مرتبط است و این ربطش هست که تحول ایجاد میکند. تمام کسانی که در این جریانِ غزه، از خانه بیرون آمدند -در اروپا، در آمریکای مرکزی، در آسیا، در ترکیه، در مصر- اینها یک نوع ارتباطی با رهبری پیدا کردند و هوادار این جریان شدند. رهبری هم هرچه دارد از برکت ارتباطش [با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)] است.(آیت الله حائری شیرازی)
گزیده بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی درباره حوادث اخیر:
از صدر اسلام تا کنون حوادثی وجود داشته که از آنها به عنوان «فتنه» یاد شده است. جریان مسجد ضرار در زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، داستان سقیفه و جنگهای جمل و صفین و نهروان، همه از جمله این حوادث بودهاند.
بصیرت در فتنهها گوهر گرانبهایی است که میزان آن در افراد مختلف متفاوت است و باید خدا را شاکر بود که در رأس هرم نظام، رهبری قرار دارد که بصیرت وی بیش از همه مدعیان است.
اما کسانی به نوعی در مقابل رهبری قرار گرفتند که خود را با بصیرت میدانند و مدعی هستند که هوش، تجربه سیاسی و عملی بیشتری داشته و با مراکز علمی و فرهنگی ارتباط دارند؛ اما چگونه باید فهمید چه کسی بصیرت دارد؟
پایه اصلی بصیرت تفکر است و انسان باید بینشی عمیق نسبت به مسائل داشته باشد؛ چرا که در مقابل نظام اسلامی توطئهگرانی قرار دارند که خواستههای خود را در زیر لایههایی پنهان کرده و با فریب مردم قصد رسیدن به اهداف خود را دارند. با وجود چنین افراد مکاری در مقابل ما، باید مراقب باشیم و به لایههای زیرین حوادث توجه داشته باشیم و این کار بدون بینش و تفکر عمیق ممکن نیست.
هر چند تفکر لازمه بصیرت است، اما تفکر تنها کافی نیست؛ زیرا طرف مقابل نیز که شومترین نقشهها را طراحی میکند، اهل تفکر است؛ اما نمیتوان گفت چنین کسانی بصیرت دارند. عنصر دیگر بصیرت، استفاده صحیح از این ابزار است.
برای داشتن فکر صحیح، قرآن راهی را به ما یاد داده که در همه زمینهها کارگشاست و آن استفاده از معلومات و یقینیات برای حل مجهولات و مشکوکات است. همانگونه که در حل معادلات ریاضی باید با استفاده از معلومات به مجهولات رسید، در حوادث اجتماعی نیز باید چنین رفتار کرد.
در حوادث اخیر هر فرد منصفی با تحلیل این حوادث و اقدامات فتنهگران و آشوبگران متوجه نقطه مشترکی در همه آنها می شود و آن اینکه نوک پیکان حمله در همه این جریانات به سوی ولایت فقیه نشانه رفته بود و دشمن قصد تضعیف ولایت فقیه را داشت.
از همان اوائل انقلاب نیز عدهای مباحثی چون نحوه نظارت شورای نگهبان، افزایش اختیارات رئیس جمهور و... مطرح کردند تا جایگاه ولی فقیه تضعیف شود. امروز نیز میبینیم که همه تبلیغات دشمنان در رسانههای مختلف برای تضعیف روح اسلام و جایگاه ولایت فقیه است.
در زمان امام راحل(رحمه الله علیه) نیز چون دشمن از اسلام سیلی خورده بود، ولایت فقیه به عنوان نماد اسلامی بودن این نظام مورد هجمه قرار گرفته و هدف، تضعیف و نابودی اصل ولایت فقیه بود. امام(رحمه الله علیه) نیز به خوبی این مسأله را متوجه بودند که چنین تبلیغاتی بر علیه شخص امام(رحمه الله علیه) نبود و بارها نسبت به آن تذکر دادند.
گویا روح امام خمینی(رحمه الله علیه) در کالبد رهبری دمیده شده است و ایشان نیز همچون امام خمینی(رحمه الله علیه) با شجاعت تمام به وظیفه الهی خود عمل می کند.
اگر همه ثروت عالم به ولی فقیه بخشیده شود تا دست از هدف خود بردارد، هر گز چنین نخواهد کرد یا اگر همه با اسلام و مصالح جامعه اسلامی مخالفت کنند او دست از آرمان الهی خود برنخواهد داشت همانگونه که در زمان امام خمینی(رحمه الله علیه) مواردی بود که هیچ یک از نزدیکان امام (رحمه الله علیه) با نظر ایشان موافق نبودند، اما امام خمینی(رحمه الله علیه) آنچه درست تشخیص میداد را اجرا کرد و بعدها همه متوجه شدند که نظر ایشان درست بوده است.
دشمنان هر شخصی را در هر پست و مقامی میتوانند به گونه ای تطمیع یا تهدید کنند، اما تنها شخصی که قابل تطمیع و انحراف نیست ولی فقیه است، زیرا مقام او مقامی الهی است که هیچ کس قدرت نصب و عزل او را ندارد، چرا که اگر ولی فقیه، خلاف احکام اسلام عمل کند خود به خود منعزل میشود و حتی اعلام مجلس خبرگان رهبری نیز به منزله عزل وی نیست بلکه خبر دادن از منعزل شدن وی است. پس این مقام، مقامی الهی است که فقط در راه اسلام حرکت کرده و تطمیع و انحراف او معنا ندارد.
از آنجایی که اسلام تبدیل به کفر نمیشود و از سویی رهبری را نیز نمیتوان منحرف کرد و وی تا پای جان از اسلام دفاع خواهد کرد. با همه امکانات و ابزار و متخصصین خود وارد شدند تا شخصیت رهبری را محدود کنند، چرا که ایران خاری در چشم دشمنان است و شرق و غرب اعتراف دارند تا رهبری هست، نمی توان ایران را از مسیر خود منحرف کرد.
اگر افرادی معدود در ردههای بالا به خاطر حب مقام دست به چنین فتنههایی زدند، بی شک در ردههای پایینتر عدهای به خاطر بیبصیرتی گرفتار این حوادث شدند.
گاهی در جبهه باطل نقاط حقی وجود دارد و گاهی نیز در جبهه حق نقاط ضعفی وجود دارد، اصلا معنای فتنه همین است که باطل با پوششی از حق ظاهر میشود ولی فرد بابصیرت باید با دقت حق را از باطل شناخته و فریب پوشش آن را نخورد و متوجه اصل آن باشد.
گاهی انسان قوه تفکر دارد و حق را نیز از باطل تشخیص میدهد، اما در برخورد با حوادث ابتدا انسان از روی خواست دل قضاوت میکند و بعد به توجیه آن میپردازد و یا به خاطر تعارفات و رفاقتها به گونهای دیگر قضاوت میکند، در این صورت باز نمیتوان گفت فرد بابصیرت است، و از اینجا مشخص میشود که عدهای هرچند قوه تفکر داشته، باهوش هستند و حق را از باطل تشخیص میدهند، اما از آنجا که انگیزه حقیقتطلبی را ندارند، فاقد بصیرتند، افرادی مانند معاویه اینگونهاند که هوششان در جهت مقاصد شیطانی بهکار میافتد.(1388/11/1)
فهوی حسین - روزنامه نگار مصری از پیروان جمال عبدالناصرکه گرایش ناسیونالیستی عربی داشته و اتّفاقاً مشی ضد ایرانی دارد - در یک مقاله مفصّل در روزنامه الشرق الأوسط، مقایسه ای بین مصر و کشورهای منطقه با ایران انجام می دهد ومی نویسد:
ما و ایرانی ها بیش از سی سال پیش در فضای بین المللی در یک سطح بودیم.
ایرانی ها راه مبارزه و مقاومت در برابر ابرقدرت ها، بخصوص آمریکا را انتخاب کردند و ما مسیر سازش را برگزیدیم.
ما هر سال مزد خیانتمان به اعراب را از طرف آمریکا در قالب 4میلیارد کمک بلاعوض می گرفتیم و ایرانی ها از همان اول فشار سیاسی، اقتصادی و تحریم و جنگ داخلی و جنگ نابرابر را تجربه کردند...
امروز ایران از یک قدرت منطقه ای به یک قدرت جهانی تبدیل شده که هیچ مشکلی در سطح منطقه و جهان بدون جلب نظر ایران قابل حل نیست. و کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا 64بار هر کدام عبارت ایران را در مناظره تلویزیونی خود بکار می برند. گویی حریفی جز ایران در سطح جهان ندارند...
و دیگر اینکه ایرانی ها در تمام علوم استراتژیک، از هسته ای تا فضایی و تا نانو و شبیه سازی و پزشکی و... جزء ده کشور برتر جهان می باشند و در صنایع موشکی چهارمین قدرت دنیا و از نظر دقت و سرعت موشک هایش شاید اولین کشور دنیاست.
و در منطقه جزیره أمن و ثبات است و ما علیرغم حمایت آمریکا و اخذ کمک های سالیانه دغدغه ی تهیه یک وعده قرص نان برای اکثر مردم مان داریم و...
وقتی در مملکتی «رهبر» درست و حسابی نباشد، خُب! وضعیت می شود مصر
وقتی در جامعه ای (وحدت) نباشد می شود عراق
وقتی در کشوری (فرمانده استواری) نداشته باشد می شود پاکستان
وقتی در کشوری به ظاهر مسلمان (رهبر و رئیس) آن مملکت، خود فروخته به شرق و غرب باشد می شود ترکیه
اما وقتی در کشوری شیعه، رهبر باج به زمین و زمان ندهد، با همه ی فشارها، سلیقه ها، تندرو، کندرو، جنگ 8ساله، 30سال تحریم سیاسی و اقتصادی، جایی برای نفس کشیدن دشمن باقی نمیماند.
خوب آن وقت می شود «ایران»، در میان حصاری از آتش جنگ های منطقه که گرگ های زخمی پشت مرزهایشان بی قرار زوزه می کشند.
کسی جرأت ندارد به خاکشان نگاه چپ کند...
حتی مگس هایشان(پهباد)